تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :
نویسنده : mohammad
چهار شنبه 7 اسفند 1392

سلام مامان قهرمانم :میدونی...حالا كه روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم...

دختر خاله می گفت: برات یه دست كامل لوازم آرایش بخریم...می گفت: اگه مامانت آرایش كنه زخم های روی صورتش كمتر معلوم می شه ..

می گفت: زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر كلاس بره ...می گفت: شاگردهاش می فهمند كه شوهرش اون رو...میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری ...آخه همه شرو می دی پول دارو  و بیمارستان بابا ...بابا هم كه تو رو كتك میزنه ...فحش می ده...حرف هایی می زنه كه ما نمی فهمیم ...فقط می بینیمو گریه می كنیم...من و آبجی خوب می فهمیم كه وقتی بابا موجی می شه تو دستایمارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه...بعد می ری تا بابا كتكت بزنه و موهای قشنگتو بكشه...من و اون خوب می دونیم چرا این كارو می كنه...اخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه ...دست خودش نیست...تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ...به قول خودت یه ذره از سهمت و فداكاری هاش رو میدی...از تركش های توی بدنش...از موجی شدنش...از...ما می فهمیم كه وقتی بابا اروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می كنه...وقتی می فهمه چیكار كرده ناراحت می شه...دستت رو می بوسه...تو هم گریه می كنی ...من و ابجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم...مامان جون ، مامان خوب و قهرمانم: پس سهم ما چی می شه؟ما هم می خوایم مثل تو وبابا قهرمان باشیم...می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری...فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو كتك بزنه..."راستی مامان جونم ، تولدت مبارك"


:: موضوعات مرتبط: خاطرات بچه شهید , ,
:: بازدید از این مطلب : 849
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mohammad
چهار شنبه 7 اسفند 1392

سلام امام حسین مهربون

 

من دختری کوچک هستم . پدرم جانباز موجی است .

 

الان که دارم برای شما نامه می نویسم پدرم خوابیده آرومه آرومه .

 

وقتایی که خوابه میام کنارش وباهاش حرف می زنم . امام حسین شنیدم رقیه ی کوچولوت به آسمون ها رفته.

 

می خوام بهتون بگم .............

 

من حاضرم دخترشمابشم.................

 

به جاش حال بابام رو خوب کنید از شما خواهش می کنم

 

می دونم که خیلی مهربونید امام حسین ...


:: موضوعات مرتبط: خاطرات بچه شهید , ,
:: بازدید از این مطلب : 925
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.